زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه
 

قوه عاقله





نفس انسانی متشکل از قوای متعدد نباتی، حیوانی و انسانی است. در این میان قوه‌ای در انسان وجود دارد که در بقیه موجوداتی که دارای نفس هستند موجود نمی‌باشد. همین مرتبه از نفس هم هست که باعث شده تا ادله تجرد تام نفس جای مطرح شدن پیدا کنند. این قوه، قوه عاقله است.


۱ - اختصاص قوه عاقله به آدمی



قوه عاقله تنها قوه‌ای است که در میان نفوس موجودات مختص به نفس آدمی است و تنها آدمی است که از آن بهره می‌برد. البته نکته مهم و اختلاف بر انگیزی که در این میان در اقوال فلاسفه به خاطر این قوه عاقله رخ داده است، اختلافی است که در این میان بین دو مکتب بزرگ فلسفی وجود دارد. مشاء قائل است نفس ناطقه همان قوه عاقله است اما صدر المتالهین قائل است که قوه عاقله تنها، مرتبه‌ای از مراتب نفس است که مجرد صرف است و از بدن و اوصاف بدن عاری است که البته مرتبه عالیه نفس است. نزد صدرا و اهل شهود، نفس، قوه عاقله‌ای که مباین ابدان باشد و از اجرام عاری باشد نیست.بلکه نفس ناطقه مراتبی دارد که این قوه عاقله یکی از آن مراتب و البته از عالی‌ترین مراتب نفس است. این قوه، قوه‌ای است که بالاتر از همه قوای دیگر است.
[۲] شرح جلد هشتم اسفار اربعه، محمد تقی مصباح یزدی، ج۱، ص۲۹۷، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی۱۳۷۵.

همین قوه عاقله دو جهت مختلف در آن وجود دارد، که باعث تمایز افعال او شده است. مرتبه عالمه ( عقل نظری ) و مرتبه عامله ( عقل عملی ) هر دو از مراتب عاقله‌اند. در حقیقت به حالت نفس انسانی از این لحاظ که اشیاء را ادراک می‌کند، عاقله می‌گویند.
[۳] درر الفوائد، محمد تقی آملی، ج۲، ص۳۷۴، مؤسسه دارالتفسیر، ۱۳۷۴.


۲ - ادله تجرد تام نفس ناطقه



ادله فراوانی بر تجرد تام نفس ناطقه ارائه گردیده است که یکسری از این ادله اشاره به تجرد این مرتبه از نفس دارند. از جمله این ادله می‌توان به این مورد اشاره کرد:
قوه عاقله قدرت بر افعال غیر متناهیه دارد. حاصل این خصوصیت اینست که نفس ناطقه‌ای که قدرت بر افعال نامتناهی دارد، یعنی قدرت بر ادراک معقولات غیر متناهی هم دارد. مثلا نفس قدرت بر ادراک اعدادی دارد که مراتب این اعداد نهایتی ندارد. این اعداد یکی از مدرکات نامتناهی قوه عاقله‌اند. از طرف دیگر در فلسفه ثابت شده است که هیچ یک از قوای جسمانی قدرت بر افعال غیر متناهی ندارند، پس قوه عاقله‌ای که قدرت بر افعال غیر متناهی دارد اصلا جسمانی نیست.
[۴] درر الفوائد، محمد تقی آملی، ج۲، ص۳۶۰.
یعنی همان مرتبه مجرد از ماده نفس است که مجرد تام عقلی است.

۲.۱ - ویژگی های قوای جسمانی


فلاسفه بر تجرد نفس انسانی ادله فراوانی ذکر کرده‌اند اما در برهانی که در اسفار با نام برهان نهم بر تجرد نفس شناخته می‌شود، تاکید بر تجرد قوه عاقله است. در این برهان ابتدا برخی ویژگیهای قوای جسمانی مورد ملاحظه قرار می‌گیرد و سپس با بیان فقدان ویژگیهای مزبور در قوه عاقله، تجرد آن به اثبات می‌رسد. با تامل در احوال جسمانی به دست می‌آید که این قوا دارای دو ویژگی ذیل‌اند:
الف) به تناسب مقدار آثار و افعالی که از آنها صادر می‌شود، دچار ضعف و سستی می‌گردند.
ب) تغییراتی که در این قوا حاصل می‌شود تغییراتی تدریجی است به دیگر سخن، قوه جسمانی نمی‌تواند فعل ضعیف خود را به صورت دفعی و ناگهانی به فعل قوی مبدل سازد و همچنین انجام عکس این کار نیز برای آن مقدور نیست.
قوای غیر جسمانی چون به همه اجسام نسبت یکسانی دارد، اموری همچون قرب و بعد و یا وضع خاص در تاثیر این قوا در اجسام نقشی ایفا نمی‌کند، زیرا موجود مجرد نسبتی با امور جسمانی ندارد. از سوی دیگر، از آن تناهی و محدودیتی که در اجسام وجود دارد، در قوای مجرد خبری نیست. حال که تفاوت قوای جسمانی و غیر جسمانی در دو جهت معلوم شد. این مساله که قوه عاقله فاقد خصوصیات قوای جسمانی است، بهتر روشن می‌شود. زیرا هیچ یک از دو خصوصیت قوای جسمانی در آن مشاهده نمی‌شود. اولا در اثر کثرت تعقل ضعیف و خسته نمی‌شود و ثانیا می‌تواند معقولات قوی را بلا فاصله پس از معقولات ضعیف (و یا بالعکس) درک کند و این همه حاکی از تجرد این قوه و غیر مادی بودن آن است.
[۵] شرح جلد هشتم اسفار اربعه، محمد تقی مصباح یزدی، ج۲، ص۱۶۸_ ۱۷۲.

البته جای اشاره به این نکته هست که تمام ادله‌ای که بر تجرد قوه عاقله اقامه شده است، در واقع همان ادله تجرد نفس ناطقه‌اند. در حکمت متعالیه این ادله تجرد نفس برای اثبات تجرد مرحله عقلانی نفس به کار می‌روند اما در فلسفه مشاء این ادله برای اثبات تجرد همه نفوس در تمام طول دوران زندگی استفاده می‌شود. به همین دلیل است که از نظر صدر المتالهین نفس در ابتدای حدوثش چیزی بیش از یک امر جسمانی نیست و فقط آن مراتب بالای نفس است که دارای تجرد عقلانی می‌شود و آن هم به دلیل افعال عقلانی است که از قوه عاقله ظهور پیدا می‌کند. به تعبیری بنابر نظر صدر المتالهین این نفس مجرد نیست که حادث می‌شود بلکه نفس بصورت جسمانی حادث می‌شود و بعد از طی مراحل مختلف جسمانی و تجرد برزخی به تجرد تام عقلی می‌رسد. و باز به تعبیری دیگر درست است که مرتبه عاقله مرتبه تجرد نفس است، اما مساله این است که این قوه عاقله در همگان ایجاد نمی‌شود. یعنی همگان نمی‌توانند دارای نفس مجرد تام بشوند. اگر هم صحبت از تجرد نفوس اکثر آدمیان می‌گردد منظور تجرد برزخی این نفوس است.

۳ - برخی مراتب قوه عاقله



بنابراین اینگونه باید گفت که نفس انسان یک سری از مراتب را طی می‌کند که در انتهای این مراتب در این دنیا مرتبه قوه عاقله قرار دارد، این مراتب بر این قرار‌اند:
تا هنگامی که در رحم و در مرتبه جنینی است درجه اش بنابر در نظر گرفتن مراتب نفس، درجه نفوس نباتی ست که این مرتبه بعد از گذشتن از مرحله طبیعت و درجات قوای جمادی است. پس این مرتبه که مرتبه جنین باشد بالفعل نبات و بالقوه حیوان است زیرا هیچ گونه حس و حرکتی (ارادی) ندارد. البته فرقی هم میان این مرتبه از نفس که نباتی است با نباتات وجود دارد؛ این فرق در این است که جنین در این مرتبه نباتی، بالقوه حیوان است، یعنی آنچه این مرتبه را از سایر نباتات متمایز می‌کند، همین حیوان بالقوه بودن آن است که آن را نوع خاصی مباین با انواع نباتات می‌گرداند. یعنی این مرتبه از وجود انسان توانایی اینکه تبدیل به نفس حیوانی بشود را داراست، اما نباتات دیگر چنین توانایی را ندارند.
- هنگامی که طفل از شکم مادرش خارج می‌شود به درجه نفوس حیوانی می‌رسد. تا زمانی که به بلوغ صوری برسد که در این هنگام حیوان بشری بالفعل و انسان نفسانی بالقوه است. سپس در این مرحله است که نفسش می‌تواند اشیاء را با فکر و روئیت درک کند یعنی از عقل عملی استفاده نماید.
و همین طور تا جایی که به واسطه استحکام ملکات و اخلاق باطنی به رشد باطنی و بلوغ معنوی برسد که این مرتبه در حدود سن چهل سالگی برای انسان حاصل می‌گردد. نهایتا در این مرتبه است که انسان، بالفعل انسان نفسانی می‌شود. و دوباره در ابتدای مرحله بعد انسان ملکی یا شیطانی بالقوه می‌گردد.
پس آنچنان که بنابر نظر حکمت متعالیه تبیین شد، انسان از ابتدای پیدایش نمی‌تواند دارای قوه عاقله باشد. بلکه این مرتبه بعد از گذشتن از مراحلی برای انسان ممکن است. این کلام همان طور که گفتیم بر خلاف کلام مشاء است که می‌گویند همان نفس ناطقه است که حادث می‌شود ولی بعد از گذشت دورانی این کمالات در او ظهور پیدا می‌کنند. به تعبیری مشاء به این قائل‌اند که گرچه نفس ناطقه به محض پیدایش به بدن تعلق می‌گیرد و حس هم به آن افاضه می‌گردد، اما این ناطقه که غیر مادی است، عاقله نیست بلکه مانند کسی که مست یا بیهوش است می‌ماند. سپس بعد از گذشت دورانی که با اموری که از خارج به او می‌رسد کامل می‌گردد، افعال عاقله او ظهور پیدا می‌کند.
[۷] المباحث المشرقیة، فخر رازی، ج۲، ص۲۸۹، ذوی القربی ۱۴۲۹.
و نکته در جای خود ثابت است که نفس حادث شده نفس ناطقه انسانی است که موجودی مجرد و غیر جسمانی ست. نه موجودی در حد نبات یا حتی نفس حیوانی.

۴ - ارتباط نفس با بدن



یکی دیگر از مسایلی که در ذیل بحث قوه عاقله مطرح می‌گردد، چگونگی ارتباط این نفس با بدن است. از آنرو که موجود مجرد (نفس ناطقه در مرتبه عاقله) با موجود مادی سنخیتی ندارد، به همین جهت برای برقراری ارتباط با بدن احتیاج به واسطه دارد. بنابر این این قوای نفس حیوانی هستند که در این میان نقش یکی از واسطه‌های میان موجودی مجرد (یعنی نفس در مرتبه عاقله را) با بدن عنصری برقرار می‌کنند.
[۸] درر الفوائد، محمد تقی آملی، ج۲، ص۳۶۰، مؤسسه دارالتفسیر، ۱۳۷۴.

اما در مورد رابطه‌ای که این قوه با سایر قوا دارد اینگونه می‌توان گفت: اگر نفسی، نفس حیوانی باشد، تمام آثار و افعال آن نفس، حیوانی است و از آنجا که رئیس قوای حیوانی وهم است، تمام افعال و قوای آن نفس قوای وهمانی اند. اما اگر آن نفس، نفس انسانی بود رئیس آن قوا نطق است که در این صورت تمام افعال قوا، عقلانی است. پس حیوان لمسش لمس وهمانی است، بینائی اش بینائی وهمانی است، اما انسان لمسش، لمس عقلانی است و بینائی اش بینائی عقلانی و همینطور سایر قوای او. به همین جهت است که انسان ، بر خلاف سایر حیوانات ، از محسوسات به معقولات می‌رسد و مجهو لات را کشف می‌کند.
[۹] سرح العیون فی شرح العیون، حسن، حسن زاده آملی، ص۲۵۷، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۷.
یعنی از محسوسات خود برای استنباط امور عقلانی کمک می‌گیرد و از محسوسات به عنوان مقدمات برهان عقلی استفاده می‌کند.


۵ - پانویس


 
۱. مبدا و معاد، صدر الدین شیرازی، ص۳۰۸، سی دی نور الحکمة.    
۲. شرح جلد هشتم اسفار اربعه، محمد تقی مصباح یزدی، ج۱، ص۲۹۷، قم، انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی۱۳۷۵.
۳. درر الفوائد، محمد تقی آملی، ج۲، ص۳۷۴، مؤسسه دارالتفسیر، ۱۳۷۴.
۴. درر الفوائد، محمد تقی آملی، ج۲، ص۳۶۰.
۵. شرح جلد هشتم اسفار اربعه، محمد تقی مصباح یزدی، ج۲، ص۱۶۸_ ۱۷۲.
۶. الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعة العقلیه، صدر المتالهین محمد شیرازی، ج۸، ص۱۳۶ ۱۳۷، بیروت، داراحیاء التراث العربی۱۹۹۰.    
۷. المباحث المشرقیة، فخر رازی، ج۲، ص۲۸۹، ذوی القربی ۱۴۲۹.
۸. درر الفوائد، محمد تقی آملی، ج۲، ص۳۶۰، مؤسسه دارالتفسیر، ۱۳۷۴.
۹. سرح العیون فی شرح العیون، حسن، حسن زاده آملی، ص۲۵۷، قم، مؤسسه بوستان کتاب، ۱۳۸۷.


۶ - منبع


سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «قوه عاقله».    


رده‌های این صفحه : فلسفه | نفس




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.